کد مطلب:1772 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:373

(6) کمال
كمال هر موجودی عبارت است از به فعلیت رسیدن قوایی كه در اوست به عبارت دیگر تحقق غایت وجودی هر موجود كمال اوست با شناخت قوا و استعدادهای هر موجود می توان غایت وجودی و كمال او را شناخت استعدادهای همه موجودات یكسان نیست. استعداد نهفته در یك موجود زنده با استعداد موجودات بی جان متفاوت است در میان موجودات زنده نیز كمال وجودی گیاهان با كمال حیوانات فرق دارد و هر نوع از انواع حیوان نیز كمال خاص خود را داراست قوا و استعدادهای یك اسب با استعدادهای یك پرنده متفاوت است یك اسب وقتی به كمال دست می یابد كه راهوار سریع و مقاوم باشد ولی یك پرنده گاه با صدای خوش و گاه با پرواز بلند به كمال خود می رسد. در عقاب استعداد بلند پروازی نهفته است و در بلبل استعداد خوش الحانی پس كمال هر موجود را فقط از طریق شناسایی قوای طبیعی او می توان شناخت استعدادهای موجودات دو گونه اند: استعدادهای خاص یك نوع و استعدادهای مشترك میان چند نوع كمال هر نوع به فعلیت یافتن استعدادهای خاص آن بستگی دارد. بنابراین برای شناخت كمال انسان باید قوه اختصاصی او را در نظر گرفت قوه اختصاصی هر نوع در تمامی افراد آن نوع وجود دارد بنابراین مقصود از قوه اختصاصی فصل منطقی انواع حقیقی است، نه ویژگی های غرضی كه به اشخاص اختصاص دارد. ویژگی اختصاصی، انسان قوه عاقله اوست و كمال او در كمال قوه عاقله اش نهفته است. اما آیا حد نهایی كمال قوه عاقله برای انسان روشن است؟ باید گفت این حد به طور مختصر روشن است ولی تفصیل آن معلوم نیست زیرا استعداهای پنهان در وجود انسان بسیار است و او خود نمی داند تا چه میزان قابلیت رشد و كمال در او نهفته است انسان همین قدر می داند كه خواستار و مشتاق كمال مطلق است و نیز تجربه كرده است كه همه كمالاتی كه تاكنون یافته است ناقص بوده و او طالب كمالی برتر است ما می دانیم كه انسان های كاملی وجود داشته و دارند كه استعدادهای خود را در بالاترین مراتب ممكن به فعلیت رسانده اند. همچنین می دانیم كه این انسان های كامل دارای دانشی عظیم و برجسته ترین سجایای اخلاقی هستند؛ ولی هیچ گاه رتبه دانش و كیفیات اخلاق ایشان برای ما قابل تصور نیست. بنابراین آن چه دانشمندان درباره كمال انسان گفته اند تنها تصویری اجمالی از كمال اوست.





قوه ناطقه انسان را قادر می سازد تا حقایق هستی را بشناسد و افعال قبیح و جمیل را از یكدیگر تمییز دهد انسان به كمك قوه ناطقه كلیات را ادراك می كند و می توان حقایق كلی عالم را شناخته و به وجود خداوند و صفات او آگاه شود و یقین آورد حكمت و علوم مختلف راه كمال این استعداد را نشان می دهند. اگر كسی علم و عقاید را از منابع قابل اعتمادی همچون عقل و وحی دریافت كند این استعداد را در خود رشد می دهد و به فعلیت می رساند و در صورتی كه افزون بر علم اعمال خویش را نیز در جهت دیگر كمالات انسان تنظیم كند به دانش برتری دست می یابد كه از حد حكمت نظری و علوم فراتر است این دانش برتر آگاهی حضوری به وجود خداوند است كه برترین درجه یقین و بالاترین رتبه آگاهی است قبلا آگاهی فطری به وجود خداوند را از طریق كمال مطلق خواهی انسان یادآور شدیم. آگاهی حضوری ای كه پس از تكمیل قوای انسان برای او حاصل می شود شكل روشن تر و تفصیل یافته آن آگاهی حضوری اجمالی است.





این شناخت حضوری صرفا با تحصیل علم و حكمت به دست نمی آید؛ بلكه باید اعمال خویش را چنان سازیم كه هیچ یك از قوای نفس انسانی بر دیگری غالب نشود. یعنی كمال هیچ یك از قوای انسان مانع كمال قوه اختصاصی او نشود و او را از رسیدن به شناخت حضوری تفصیلی به خداوند و صفات او باز ندارد. همه استعدادهای انسان به طور حكیمانه به او اعطا شده است هیچ استعدادی در انسان بیهوده نیست. انسان همچون همه موجودات هستی مخلوق خالقی علیم و حكیم است و در این جهان مخلوق هیچ ذره ای بیهوده آفریده نشده است. نظام عالم نظام احسن است و هر موجودی غایتی حكیمانه دارد. انسان و اجزای وجود او نیز همه به غرضی حكیمانه آفریده شده اند و تا زمانی كه برای تحقق آن غرض رشد می كنند در مسیری درست قرار دارند از سوی دیگر اگر رشد جزیی از وجود انسان به جزیی دیگر از وجود او صدمه بزند و غرض كلی از خلقت انسان را مختل كند مطلوب نیست؛ چرا كه كمال هر موجود منوط به كمال تك تك اجزاء آن نیست بلكه اجزاء آن باید به بهترین شكل تركیب شوند. كمال هر یك از اجزاء یك موجود مركب را به دو صورت می توان لحاظ كرد: نخست كمال آن جزء به تنهایی و دوم كمال آن در شرایطی كه جزء یك مجموعه است این دو كمال با یكدیگر یكسان نیستند كمال یك درخت به تنهایی ممكن است به پرشاخ و برگی و سایه داری آن باشد ولی اگر این شاخ و برگ های فراوان مانع رسیدن نور به بوته ها و گل هایی باشند كه در كنار آن درخت روییده اند دیگر نمی توان پرشاخ و برگ بودن را مطلوب شمرد و عامل كمال درخت دانست. در این جا كمال درخت به آن است كه در خدمت گلستانی شاداب باشد؛ پس باید شاخ و برگ آن را هرس كرد و سایه آن را در حد نیاز نگهداشت انسان نیز موجودی مركب و چند بعدی است و همه ابعاد وجودی او در خدمت غایت وجودی او كه معرفت و قرب خداوند كامل مطلق است می باشند. پس اگر تربیت یكی از این ابعاد تا درجه ای پیش رود كه به هدف نهایی خلل وارد كند نمی توان آن را تربیت مطلوب شمرد و حالت پدید آمده از آن تربیت را كمال خواند كمال انسان را باید از طریق شناخت ابعاد وجودی او شناخت.





آشكارترین تفاوتی كه در ابعاد وجودی انسان مشاهده می شود، تركیب وجود او از جسم و روح است جسم انسان به او ویژگی های مشابه حیوانات را می بخشد و تابع قوانین طبیعت است و روح جنبه متعالی وجود انسان است كه او را به عالم مجردات پیوند می دهد. جسم، ابزار روح است و در خدمت بقای زندگی دنیایی است. جسم در خدمت انسان است تا مرحله ای از حیات خویش را با آن سپری كند و استعدادهای خویش را به كمك آن به فعلیت رساند جسم انسان او را قادر می سازد كه در طریق تحصیل شناخت و ملكات لازم برای كمال حركت كند و نفس را آماده پذیرش دانش و اخلاق سازد. بنابراین تربیت بدن هدفی واسطی است و جسم سالم هدف غایی نیست زیرا كمال انسان به كمال جسم او نیست بدن سالم ابزار رسیدن به كمالات است و پرورش ابزار هدفی اصیل نیست گاه حتی باید ابزارها را به دور ریخت تا به هدف اصیل رسید.





گاهی نیز رسیدن به هدف غایی متوقف بر گذشتن از سلامت جسم است. رزمنده ای كه در میدان جهاد جسم خویش را به خطر می انداز در تعقیب كمال حقیقی است او می داند كه جسم ابزاری است كه محافظت از آن برای بهره برداری در طریق كمال است و جایی كه رسیدن به كمال و درك مقام شهادت با فدا كردم جسم یا سلامت آن ممكن می شود دیگر نگاهبانی از جسم را بی معنا می داند.





قوای نفس انسان چنان كه گذشت ابعادی از وجود او هستند كه هر كدام خدمتی را برای رسیدن به هدف نهایی در اختیار او می نهند. افعال ناشی از قوای نفس متفاوتند برخی آگاهانه و ارادی و برخی غیر آگاهانه و غیر ارادی اند قوایی را كه منشا افعال و آثار ارادی آگاهانه اند. می توان مورد تربیت اخلاقی قرار داد. یعنی می توان افعال خوب و درست مربوط به آن قوا را شناخت و نفس را چنان تربیت كرد كه همواره افعال خوب و درست را انجام دهد. بنابراین همان طور كه قبلا گفته شد قوایی كه در علم اخلاق مورد نظر هستند عبارتند از: قوه شهویه، قوه غضبیه و قوه ناطقه این سوه قوه منشا افعالی می شوند كه روابط گوناگون انسان با خدا خود و محیط را تنظیم می كند. پس تربیت صحیح این سه قوه مقدمه ضروری اصلاح روابط گوناگون انسان است.





قوه شهویه موجب افعالی می شود كه به منظور لذت حسی صورت می گیرند. انسان از آن رو كه خواستار لذت حسی است افعالی را انجام می دهد كه موجب بقای جسم اوست بقای جسم به تغذیه وابسته است قوه شهویه به انگیزه به دست آوردن لذت خوردن و نوشیدن انسان را تحریك می كند و انسان غذای لازم را برای بقای جسم تهیه می كند تا نفس نباتی مواد ضروری برای جذب و هضم در اختیار داشته باشد. قوه شهویه وابسته است اما اگر انسان در انجام خواسته های قوه شهویه افراط كند و همیشه به دنبال لذات حسی باشد قوای دیگر او ضعیف می شوند و كمال واقعی انسان محقق نمی شود.





قوه غضبیه خواستار بزرگی و برتری انسان بر دیگران است و او را وادار می كند تا دشمن و هر چه را برای او مضر است دفع و سركوب كند. این قوه انسان در برابر دشمنان خارجی مقاوم می كند و مانع افراط در قوه شهویه كه دشمن درونی انسان است می شود.





اگر قوه غضبیه در جلوگیری از اعمال قوه شهویه افراط كند جسم انسان به خطر می افتد و نفس انسانی دیگر قادر نیست افعال خویش را به كمك جسم انجام دهد. در نتیجه كمال واقعی انسان محقق نمی شود.





قوه عاقله انسان به او توانایی شناخت حقایق هستی را می دهد. این حقایق برخی نظری هستند و برخی عملی مبدا هستی و سنت ها و قوانین حاكم بر آن و نیز مبدا و معاد از جمله حقایق نظری هستند. خوب و بد و درست و نادرست افعال انسان و نیز حد وسط و افراط و تفریط در اعمال قوای نفس از جمله حقایق عملی هستند؛ یعنی به عمل انسان مربوط می شوند. قوه عاقله با شناختن اعمال خوب و بد و حد اعتدال قوای نفس راه عملی رسیدن به كمال را نشان می دهد بعد از مشخص شدن راه های رسیدن به كمال، كمال خواهی فطری انسان باعث می شود او در این راه گام نهد و مدارج كمال را بپیماید.





قوه عاقله انسان خوبی و درستی اعمال رااز طریق نتایج آنها می شناسد نتایج اعمال و تاثیری كه بر جنبه های مختلف وجود انسان و اجتماع دارند همیشه معلوم نیست در نتیجه انسان به راهنمایی الهی نیازمند می شود. انسان با مراجعه به (وحی كتاب و سنت) خوبی و درستی بسیاری از اعمال را می شناسد و با عمل به آنها به كمال می رسد.







لذت و سعادت

انسان برای انجام هر عملی نیازمند آگاهی و انگیزه است آگاهی انسان مراتب مختلفی دارد. مراتب نازل آگاهی در گیاهان و حیوانات نیز وجود دارد هر موجودی به استعدادهای درونی خود و كمال آنها آگاهی اجمالی یا تفصیلی دارد به همین دلیل گیاهان و حیوانات به طور غریزی اسباب كمال خویش را فراهم می كنند. قوای شهوانی و غضبی انسان نیز هر یك به كمال خاص خود آگاهی اجمالی دارند. قوه شهوی ادراك لذات حسی را كمال خود می شناسد و قوه غضبی از قهر و غلبه بر دیگران لذت می برد و آن را كمال خویش می داند. به عبارت دیگر هر یك از این قوه كمالی واقعی دارند كه نسبت به آن آگاه هستند رسیدن به هر كمالی در انسان احساسی خرسند كننده پدید می آورد كه آن را لذت می نامیم. تصور لذت حاصل از كمال انگیزه لازم برای عمل را پدید می آورد. بنابراین شناخت كمال آگاهی لازم برای عمل را پدید می آورد و لذت رسیدن به كمال انگیزه عمل را ایجاد می كند. درباره همه قوای نفس این دو عنصر یعنی آگاهی و انگیزه وجود دارد لذاتی كه قوه شهوی و قوه غضبی ادراك می كنند و گذرا و زوال پذیرند این لذات دوام ندارند و معمولا پس از احساس رنج حاصل می شوند. اگر كسی دچار رنج گرسنگی نشود، خوردن غذا برای او لذتی نخواهد داشت و بسیاری از اوقات ادراك این لذات موجب پدید آمدن رنج هایی دیگر است مثلا افراط در خوردن و آشامیدن موجب بیماری است و افراط در سلطه جویی بر دیگران موجب تحمل رنج شكست و ناكامی است.





زوال پذیری این لذات و همراهی آن ها با رنج و ناخرسندی موجب می شود كه انسان لذات پایدار و بدون رنجی را جستجو كند به عبارت دیگر انسان در جستجوی كمالی است كه با رسیدن به آن خرسندی پایدار و بی زوالی داشته باشد. این خرسندی پایدار و مطلوب انسان را سعادت می نامیم. سعادت خرسندی یا لذت پایداری است كه از رسیدن به غایت و كمال حقیقی برای انسان پدید می آید سعادت چیزی است كه قوه عاقله آن را تصور می كند و در نتیجه برای عمل انگیزه می یابد؛ در واقع سعادت خواهی انسان همان كمال خواهی اوست.





قوه عاقله برای رسیدن به سعادت در جستجوی مقدمات و لوازم آن بر می آید. قوه عاقله تشخیص می دهدكه بقای جسم در دنیا و سلامت ان یكی از مقدمات ضروری برای رسیدن به سعادت است در نتیجه ارضاء قوه شهویه و غضبیه را به منظور حفظ سلامت جسم لازم می داند. برای آن كه این دو قوه مانع دیگر كمالات انسان نشود قوه عاقله مصالح و مفاسد افعال را شناسایی می كند و حد اعتدال اعمال قوه شهویه و غضبیه را تعیین می كند به عبارت دیگر این قوه خوب و بد اعمال را تعیین می كند و آن گاه به انجام اعمال خوب فرمان می دهد و از انجام اعمال بد باز می دارد. قوه عاقله با این كار زمینه مناسب كسب معارف شناخت خداوند و تلاش برای تقرب به او را فراهم می كند. قوه عاقله با تصور كمال حقیقی و سعادت پایدار در می یابد اگر در ارضاء قوه غضبی و شهوی زیاده روی كند نمی تواند به كمالات اخلاقی و معنوی برسد. به همین دلیل خواسته های این دو قوه را در بقاء جسم و سلامت و توانمندی جسمانی برآورده می كند. با این كار جسم سالم انسان ابزاری مناسب برای انجام كارهای نیك همچون كمك به دیگران كسب علم و عبادت می شود انسان سالم و توانا وظایف اجتماعی و مذهبی خود را به خوبی انجام می دهد و نشاط و شادابی لازم برای پیشرفت و تكامل در جهت هدف غایی خلقت خویش را پیدا می كند.





مطالب گذشته را می توان به صورت زیر خلاصه نمود:





1 - انسان در انجام اعمال اختیاری خود نیازمند آگاهی و انگیزه است.





2 - آگاهی انسان از كمالات قوای خویش و كمال غایی خود مقدمه اول پیدایش انگیزه است.





3 - انسان با تصور خرسندی حاصل از رسیدن به كمالات برای عمل انگیزه پیدا می كند.





4 - خرسندی حاصل از رسیدن به كمال مربوط به قوه شهوی و غضبی را لذت ناپایدار می نامیم.





5 - انسان طالب لذت پایدار است و لذت پایدار همان سعادت است.





6 - سعادت كمال غایی خلقت انسان است.





7 - انسان با تصور سعادت انگیزه حركت به سوی كمال غایی را پیدا می كند.





8 - حركت به سوی كمال غایی مستلزم محدود كردن قوای شهوی و غضبی است.





9 - حد مناسب ارضاء قوای شهوی و غضبی را حدا اعتدال می نامیم.





10 - قوه عاقله حد اعتدل را با اندیشه و در مواردی با كمك وحی تشخیص می دهد و اعمال خوب و درست را از اعمال بد و نادرست باز می شناسد.







سؤالات

1 - كمال هر موجودی به چیست؟





2 - كمال موجودات چگونه شناسایی می شوند؟





3 - در این عبارت: برای شناختن كمال انسان باید قوه اختصاصی او را در نظر گرفت منظور از قوه اختصاصی چیست؟





4 - انسان به وسیله چه قوه ای كلیات را درك می كند؟





5 - تعریف لذت چیست؟





7 - سعادت یعنی چه؟





8 - آیا این عبارت درست است سعادت خواهی انسان همان كمال خواهی اوست؟





9 - حد اعتدال چیست و چگونه شناخته می شود؟